خنياگر دوزخ

ساخت وبلاگ
مردِ مُقِلْ‌حال را به وقتِ گفتار، اگر خود دُرّ چکاند، بسیارگوی شِمُرند و فضایل و رذایلِ او را مُنْکَر دانند و اگر وقتی مروّتی به کار دارد، بادْدستش خوانند و اگر امتناعی نماید، بخیل و اگر مراعاتی نماید، سپاس ندارند و اگر مُواساتی ورزد، مقبول نیفتد. اگر حلیم بود، به بددلی منسوب شود و اگر تَجاسُر کند، به دیوانگی موسوم گردد و باز مردِ توانگر را چون اندک هنری بود، آن را بزرگ دارند و اگر اندک دَهِشی ازو بینند، شکر و ثنای بسیار گویند و اگر بخیل باشد، کدخداسَر و دانا گویند و اگر سخنی نه بر وَجه گوید، به صد تأویل و تعلیل آن را نیکو و شایسته گردانند.برای دانلود نسخه شنیداری متن فوق با صدای اینجانب، لینک زیر را لمس کنیددانلود مرزبان نامه 1پی نوشت: چند خط از باب هفتم مرزبان‌نامه رو براتون خوندم تا بدانید هشتصد سال پیش هم، نگاه مردم به درویش و توانگر، همانگونه بود که امروز. خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 32 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 17:25

شاید به آدمهایی برخورد کرده باشید که از خودشون هویتی ندارند. تمام هدفشون از زندگی، ایفای «نقشی» است که دیگران بهشون القا میکنند. فقط به دهان دیگران خیره میشن و منتظرند تا دیگران بهش بگن «چه کسی باش». سنگ بنای زندگیشون بر اساس حرف دیگران پایه‌گذاری شده. «قالب فکری» این آدمها توسط دیگران شکل گرفته و در محبس حرف دیگران، اسیرند. ذهنشون، زندانی ذهن دیگری است و هیچ آزادی عملی از خودشون ندارند. وقتی تبدیل به کسی میشن که «دیگران» میخوان، هرگز توی زندگیشون موفق نمیشن. چون هر کسی یه تصویری ازشون میخواد و نهایتاً این تصاویر، نابودشون میکنه. به قول کارل گوستاو یونگ، آدمها همونقدر آزادند که ذهنشون بهشون اجازه میده. باری... ما در عمیقترین لایه های وجودمون، تمایلات و خصایل زیادی داریم که شخصیت حقیقی ما رو میسازه ولی همیشه این شخصیت رو نادیده میگیریم و تبدیل به چیزی میشیم که دیگران میخوان. شخصیتی که دوست داریم باشیم ولی به هر دلیلی سرکوبش می کنیم، در ضمیر ناخودآگاه ما تبدیل به شخصیتی در «سایه» میشه. هر گاه «دیگران» مانع بروز بخشی از شخصیت ما می‌شن، شخصیت سایه شکل میگیره. «سایه» ما کسی است که والدین، جامعه و آموزه‌های دینی به ما گفتند «نباشیم». به همین خاطر ما هم از روبرو شدن با سایه‌مون می‌ترسیم یا جرأت ابرازش رو نداریم. اگه میخواید سایه تون رو بشناسید از خودتون بپرسید کدوم خصلتم رو نمیخوام دیگران بدونند؟ کدوم حقیقت از زندگیم رو نمیخوام آشکار کنم؟اگه توی سرتون یه صدا میشنوید که انگار یه کسی بهتون میگه: «تو بی ارزشی» یا «شایستگی نداری» یا «تو یه آدم به درد نخوری»، شما در حال شنیدن صدای سایه تون هستید.سایه هر چی بیشتر سرکوب بشه و نادیده گرفته بشه، وحشی‌تر و خطرناکتر میشه تا جایی که کنترل ما رو خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:14

یه روز یه بنده خدایی میره پیش ویل دورانت و بهش میگه: «میخوام خودکشی کنم. یه دلیل بیار که من خودمو نکشم». ویل دورانت آچمز میشه. به اون بنده خدا میگه: «چند روز خودتو نکش من برم از رفقام بپرسم که چرا تا حالا خودشون رو نکشتند. بعد میام بهت میگم». باری... ویل به صد نفر از بزرگان همعصر خودش نامه می نویسه و ازشون می پرسه که «معنی زندگی» چیه؟ بعدش هم همه پاسخ ها رو جمع آوری میکنه و ازش یه کتاب درمیاره به اسم «درباره معنی زندگی». طفلک ویل، خون دل و دود چراغ فراوانی خورد برای نوشتن این کتاب! دیروز که مشغول مطالعه این کتاب بودم، چند تا جمله به درد بخور پیدا کردم. البته جملات رو کمی ساده‌سازی کردم. گفتم با یاران خنیاگر در میون بذارم، بلکه شما هم به فیض اکمل برسید.آنکه بر «دانش» خود می‌افزاید، بر «اندوه» خود افزوده است و در «حکمتِ» بیشتر، «بیهودگیِ» بیشتر است.زندگی خوابی است که هرگز از آن بیدار نخواهیم شد.بعضی از ما آنقدر مشغول زندگی هستیم که به خودمون زحمت فکر کردن به «معنی زندگی» نمی دهیم. آنقدر سرگرم کاریم که پرونده اندیشه و تفکر را بسته‌ایم. کسی که باید شکم زن و بچه‌اش را سیر کند، فرصتی برای تفکر و فلسفه هشیارانه ندارد. اگر هم فرصت فکر کردن داشته باشد، فکر می کند که معنی زندگی، همین تأمین آب و نان خانواده است! متاسفانه عرف و سنت باعث شدند که ما حقیقت را با اعتقاداتمان اشتباه بگیریم. اینکه ما نمیتوانیم خوشبخت باشیم، حقیقت نیست؛ «باوری» است که عرف به ما تلقین کرده. غم انگیزترین منظره در تمدن ما، فقر نیست؛ بلکه خراب شدن بافت اخلاقی نسل ماست؛ چرا که اخلاقیات امروز را با معیارهای دیروز داوری می کنیم. امروزه فقط آدمهای باهوش از بارداری جلوگیری می‌کنند. درحالیکه احمق‌ها اصرار به تولید مثل دا خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:14

«ادوارد برنایز» رو همه دنیا می‌شناسند به جز هشتادوهفت میلیون ایرانی که به هیچ قیمتی حاضر نیستند سر مبارکشون رو از ماتحت سلبریتی‌های بی‌مایه بیرون بکشند تا در هوای تفکر، نفسی تازه کنند.باری... ادوارد برنایز که در 103 سالگی جوونمرگ شد، نوه دختری زیگموند فروید و ملقب به «مرد نامرئی افکار عمومی» بود. ایشون تکنیک‌های مدرنی برای مهندسی افکار مردم ابداع کرد تا صاحبان سرمایه و قدرت، امت همیشه در صحنه رو بلانسبت مثل گله گوسفند به هر طرف که خاطرخواه اوست، هدایت کنند. شاید تصور می‌کنید فقط در حکومتهای دیکتاتوری، مردم از نبود آزادی رنج می‌برند و مردم کشورهای دموکراتیک، مست از شراب آزادی، گلاب به روتون، هر غلطی دلشون می‌خواد می‌کنند. باید عرض کنم که زهی خیال باطل. در جوامع دموکراتیک، طبقه‌ای وجود داره که می‌تونه هوشمندانه، افکار و عقاید مردم رو دستکاری کنه. به این طبقه، حکومتی نامرئی یا اصطلاحاً «دولت سایه» میگن که حاکمان واقعی جوامع مدرن هستند.در واقع دموکراسی، شیوه‌ای از حکومتداری است که اقلیت هوشمند، افکار عمومی رو در جهتی هدایت می‌کنند که خودشون صلاح می‌دونند. مثل چوپانی که گله گوسفند رو هدایت می‌کنه. با این تفاوت که گوسفند میفهمه که چوپان، در حال هدایت کردن اوست ولی مردم تصور می‌کنند که خودشون با میل و رضایت شخصی به سمتی خاص می‌روند. یعنی تا اینجا، یک - هیچ از گوسفند عقبیم!ادوارد برنایز معتقد بود که «مردم واقعاً خیلی احمقند» و به سادگی جامعه را دچار آشفتگی می کنند (که البته بلانسبت، پُر بیراه نمیگه طفلک) و این حکومتها هستند که به ذهن مردم شکل می‌دهند، سلیقه‌های ما را تعیین می‌کنند و باورهایمان را به ما تلقین می‌کنند، بدون اینکه بفهمیم. وای به روزی که بفهمیم چی شد!ادوارد، از اونجایی ک خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:14

یادداشتی بر فیلم جنگ جهانی سوم (بدون اسپویل)نمیدونم توی ذهن هومن سیدی، فیلم «جنگ جهانی سوم»، چه جوری دکوپاژ شده بود ولی آنچه روی پرده نقره‌ای به نمایش دراومد، به لحاظ فرم، چندان چنگی به دل نمیزنه. شاید تمرکز روی کانسپت، باعث شده که فرم، فراموش بشه. به ویژه استفاده بیش از حد از نماهای بسته و مدیوم شات با محوریت بازیگر نقش اول، اجازه نمیداد که بیننده، تصویر دقیق و درستی از لوکیشن در ذهن بسازه تا بتونه با فضای فیلم، بهتر ارتباط بگیره. پیوند ناگسستنی دوربین و شکیب (محسن تنابنده) به ما میگه که شکیب راوی داستانه و ما از اتفاقاتی که در غیاب شکیب رخ میده، بی اطلاعیم. برای همین، پر کردن حفره‌های داستان برای بیننده کمی سخت میشه. نیمی از دیالوگهای لادن (مهسا حجازی) و شکیب هم که نامفهومه. از گذشته کاراکترها هم خبری نداریم. تضادهای رفتاری شخصیتهای فیلم اجازه نمیده که به درک درستی از این آدما برسیم. به خاطر ضعف شخصیت‌پردازی، حتی با خود شکیب هم نمیتونیم همذات‌پنداری کنیم. شاید همه اینها برای این بود که فیلمساز نمیخواست بیننده رو درگیر شخصیتهای داستان کنه. شاید میخواست بگه که جای این آدمها، هر کس دیگه‌ای می تونست باشه؛ با هر گذشته‌ای. و شاید اینگونه میخواست که توجه بیننده رو به مفهوم «کارخانه هیتلرسازی» معطوف کنه. زندگی، گاهی شرایطی برامون ایجاد میکنه که از یک آدم ساده و ترسو به یک جنایتکار بیرحم تبدیل میشیم. ولی منشاء این دگردیسی چیه؟ آیا شکیب بخاطر عشقش به لادن به هیتلر تبدیل شد؟ عشق شکیب و لادن کمی غیر منطقی به نظر میرسه. مگه اینکه بپذیریم ناشنوا بودن لادن، شکیب رو یاد مادرش که ناشنوا بود، می‌انداخت و شکیب آغوش امن مادر رو در وجود لادن جستجو میکرد. فقر هم درد مضاعف شکیب بود. شاید اگر شک خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 105 تاريخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1402 ساعت: 23:29

به وقت آذر 1401 پس از قریب شانزده سال، سرانجام، دانشنامه زندان سیاسی دوره پهلوی در دو جلد (حدود هزار صفحه) منتشر شد. شصت نویسنده (از جمله اینجانب) از شصت نقطه ایران، طی ده سال، نگارش مداخل این دانشنامه رو برعهده داشتند. چهار سال، درگیر کارشناسی و ویرایش بودیم و دو سال گذشته هم منتظر چاپ و توزیع کتاب. خواندن دانشنامه زندان سیاسی دوره پهلوی، از این جهت قابل تأمله که به شما نگاهی صحیح و شناختی عمیق درباره شیوه برخورد حکومت پهلوی با مبارزان سیاسی میده. با مطالعه این کتاب، بدون تحریف و تحذیف، به فهم تازه ای نائل میشید از آنچه درون زندانهای شاه میگذشت.با مطالعه این دانشنامه، با اصطلاحات زندان، اصطلاحات حقوقی، اتهامات، جرائم، قوانین داخل زندان، انواع شکنجه، حبسیات، سرگرمی های زندان، مناصب و سمت‌ها، زندانها و اشخاصی که به نوعی با زندانها در ارتباط بودند و سایر مسائل مربوط به زندان، آشنا میشید.عجالتاً قیمت پشت جلد با احتساب سوبسید دولتی، 395 هزار تومن خورده که با افزایش تورم، قیمت کتاب هم بیشتر میشه.دانشنامه زندان سیاسی دوره پهلوی به همت دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری تهیه و تدوین شده و انتشارات سوره مهر هم زحمت چاپ و توزیع کتاب رو بر عهده گرفته.منِ کمترین هم، جزو نویسندگان و هیئت اجرایی این دانشنامه بودم. + نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۱/۰۹/۲۸ ساعت 10:45 توسط ناصر تفرشی  |  خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 85 تاريخ : شنبه 3 دی 1401 ساعت: 11:46

شهریور سال 91 یعنی دقیقا ده سال پیش یه پستی گذاشتم به اسم دانلود آهنگ تکیده با صدای صادق. بعد از ده سال، در کمال ناباوری، خواننده این آهنگ، زیر پست اینجانب، کامنت محبت آمیزی گذاشت و خوشبختانه موفق شدم با این هنرمند گرامی ارتباط برقرار کنم. صادق خان، آهنگساز آهنگ «تکیده» رو «محمدجواد ضرابیان» معرفی کردند؛ کسی که آهنگ مشهور «هوای گریه» (نبسته‌ام به کس دل) با صدای همایون شجریان رو ساخت. ترانه سرای آهنگ تکیده هم «داوود زندی» هستند؛ کسی که ترانه آهنگ «نفرین» (آرزو دارم که مرگت را ببینم) با صدای ستار رو سروده. جالبه بدونید که آهنگساز نفرین هم ضرابیان بوده. تنظیم کننده آهنگ تکیده هم منوچهر چشم آذر بود و باز هم جالبه که بدونید آهنگ نفرین ستار رو هم منوچهر چشم آذر تنظیم کرده.ضمن آرزوی سلامتی برای این هنرمند گرامی و دوست داشتنی، لینک پست ده سال پیش رو براتون میذارم تا بتونید آهنگ رو دانلود کنید و از صدای صادق خان لذت ببرید.آهنگ تکیدهخواننده: صادقآهنگساز: محمدجواد ضرابیانترانه سرا: داوود زندیتنظیم کننده: منوچهر چشم آذر + نوشته شده در پنجشنبه ۱۴۰۱/۰۶/۰۳ ساعت 16:42 توسط ناصر تفرشی  |  خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 13 شهريور 1401 ساعت: 1:46

طی یک ماه گذشته، دو بار با تور سفر کردم. سفر اول تور یکروزه به قزوین بود و  سفر دوم تور سه روزه به سرعین. و اما قزوین:من نمیدونم چهار تا خشت خرابه و گنبد و مناره، دقیقاً کدوم قسمت از خلاء ذهنی و روانی ما رو پر می کنه که مردم پس از دیدنش، انگشتِ حیرت به ماتحتِ هیبت می گیرند؟ قزوین که زمانی پایتخت پادشاهان صفویه بود، یه ارگ سلطنتی داره که فقط ویرانه ای ازش باقی مونده. فقط سردر عالی قاپو مونده و عمارت کلاه فرنگی که بهش چهلستون هم میگن. البته عمارت کلاه فرنگی هم از دست تطاول شاهان قاجار و رضاشاه، جان سالم به در نبرده. یه حموم قدیمی هم داشت که مربوط به عصر صفوی میشد ولی بهش میگفتند حمام قجر!چند تا مسجد نیمه ویران هم داشت، مثل مسجد عتیق و مسجد جامع و مسجد النبی که همه از روی هم کپی شده بود. دیوارهای صحن شازده حسین هم تا کمر تخریب شده بود. سرای سعد السلطنه، شبیه سایر بازارهای قدیمی ایران بود.تنها جای دیدنی قزوین، خانه امینی ها بود و بس.ماحصل سفر به قزوین، فقط خستگی و سرخوردگی از جاذبه های تاریخی عصر صفوی بود.و اما سرعین:نصف مردم سرعین از دروغی به نام آبدرمانی امرار معاش می کنند، نصف دیگه هم با عسل و سرشیر، سر توریست ها رو شیره می مالند. تنها مکان دیدنی اردبیل، بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی بود. اگر روزی، سهواً، مسیرتون به اردبیل خورد، یه چرخی در بقعه بزنید.متاسفانه دو ساعت وقت تلف کردیم تا رسیدیم مشگین شهر. یه مقدار ازمون پول گرفتند، گفتند می تونید روی پل معلق راه برید! تنها قسمت هیجان انگیز داستان، زمانی بود که با زیپ لاین، از این ور دره به اون ور دره، روی هوا بودم.سر راه به اردبیل سری زدیم و بعد از صرف قیمه پیچاق، طی یک اقدام انقلابی، با دوچرخه، دور دریاچه شورابیل که حدود هفت خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 121 تاريخ : سه شنبه 28 تير 1401 ساعت: 20:34

خدا نصیب گرگ بیابون نکنه. «تور گردشگری قشم» یکی از بزرگترین کلاهبرداری های قرن معاصره. شما رو می برند توی بیابونی وسط دریا که نه آب دارد، نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی. مثلا شما رو می برند «دره ستارگان» یا «چاهکوه» که شامل چند تا تپه نریده است که بر اثر باد و بارون، مثل پنیر هلندی، سوراخ سوراخ شده. نمیدونم واقعا دیدن سوراخ کوه، شما رو یاد چی میندازه!«جنگل هرا» هم یه سری علف و بوته‌های یک متری است که دورش رو آب گرفته و هیچ احساس خاصی رو جز بلاهت در شما به غلیان نمیندازه. جزیره «هنگام» و تماشای دلفین هم که از همه مضحک‌تره؛ دو ساعت باید منتظر باشید بلکه یه دلفین مادرمرده برای لحظه‌ای ماتحت مبارکش رو به شما نشون بده. خیر سرشون ما رو بردند که آکواریوم طبیعی تماشا کنیم؛ رفتیم لب ساحل، چند تا ماهی خط خطی کوچیک به اسم «دخت ناخدا» داشتند نون بربری با پیاز می خوردند. گفتند این است آکواریوم طبیعی! قیمت کالا هم فقط کمی ارزانتر از تهرونه که با توجه به هزینه رفت و آمد و اقامت، کوچکترین صرفه اقتصادی نداره. تمام هتلهای قشم یک مشکل مشترک دارند و آن هم قطعی آبه. مثلا خسته و کوفته از بیابانگردی بیحاصل برمیگردید هتل و دلتون میخواد روی مبال فرنگی لم بدید و وجدانتون رو خلاص کنید. بعد از اتمام کار می بینید که پی پی کردید و آب قطعه. باید زنگ بزنید براتون آب معدنی یخزده بیارند که نشیمنگاه مبارک را با آب یخ از لوث وجود پی پی پاک کنید. بعد هم باید برید پشت بام هتل و نیم ساعت پشت به خورشید سجده کنید تا دمای باسن به سی و هفت درجه برسه.تمام مدت اقامت، احساس تون شبیه زندانیان آلکاترازه که در حصاری از آب، منتظر حکم اعدام هستند.قشم، شهری خاموش و خموده و خشک و خنثی است که میتونه حسی تلخ و تاریک و تخیلی برات خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:03

بین عالِم و عالِم‌نما مرز باریکی وجود داره. مثلا همین امت همیشه در صحنه رو در نظر بگیرید. امان از روزی که چرچیلِ درونِ ما بیدار شه؛ از بام تا شام، مسائل سیاسی جهان رو به زعم خودمون، چنان تفسیر میکنیم که نوام جامسکی هم به گرد پامون نمیرسه. درحالیکه حتی یک کتاب از اوین تافلر هم توی خونه مون پیدا نمیشه. ماجرا از این قراره که بعضی ها نسبت به موضوعی، علم دارند ولی دیگران فقط درگیر حواشی اون موضوع هستند. فرض کنید یک نفر به جای تحلیلِ شیوه کارگردانی و نقد آثار رومن پولانسکی، ساعتها درباره قتل شارون تیت (همسر باردار پولانسکی) به دست چارلز منسون و تحت تعقیب بودن رومن پولانسکی به جرم تجاوز به دختر سیزده ساله و غیره حرف بزنه. درست مثل عادل فردوسی پور که به جای تحلیل کارشناسانه فوتبال، تمام مغزش پر شده از حواشی جنجال برانگیزی که هیچ ربطی به علم فوتبال نداره. وسط گزارش های بی روح و بی رمقش، یه مشت مزخرفات درباره سایز سوتین زن دیوید بکام و رنگ شورت رونالدو و بواسیر مزمن لیونل مسی، تحویل ملت میده و همه تصور میکنند ماتحت آسمون سوراخ شده و ایشون نزول اجلال فرمودند تا ما را غرق دریای دانش فوتبال شان کنند. ممکنه یه نفر ساعتها درباره مطلبی حرف بزنه و ما رو با هزاران گیگ، داده‌های متنوع درباره یک موضوع خاص مواجه کنه. ولی وقتی حرفاش تموم میشه، چیزی از حرفاش رو به یاد نمی‌آریم. احساس میکنیم هیچ نگرش خاصی در ما به وجود نیاورده و ذره‌ای به دانسته‌های ما اضافه نکرده. هر گاه با چنین آدمی برخورد کردید بدونید که ایشون به جای «دانستن»، دچار «توهّم دانستن» هستند. عالِم واقعی، ورّاج نیست. درگیر حاشیه نمیشه. مستند صحبت میکنه. اهل کلی گویی نیست. با کلمات بازی نمی کنه. روشن، صریح و مختصر حرف میزنه. حرفاش مثل خنياگر دوزخ...ادامه مطلب
ما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:03