یه روز یه بنده خدایی میره پیش ویل دورانت و بهش میگه: «میخوام خودکشی کنم. یه دلیل بیار که من خودمو نکشم». ویل دورانت آچمز میشه. به اون بنده خدا میگه: «چند روز خودتو نکش من برم از رفقام بپرسم که چرا تا حالا خودشون رو نکشتند. بعد میام بهت میگم». باری... ویل به صد نفر از بزرگان همعصر خودش نامه می نویسه و ازشون می پرسه که «
معنی زندگی» چیه؟ بعدش هم همه پاسخ ها رو جمع آوری میکنه و ازش یه کتاب درمیاره به اسم «
درباره معنی زندگی». طفلک ویل، خون دل و دود چراغ فراوانی خورد برای نوشتن این کتاب! دیروز که مشغول مطالعه این کتاب بودم، چند تا جمله به درد بخور پیدا کردم. البته جملات رو کمی سادهسازی کردم. گفتم با یاران خنیاگر در میون بذارم، بلکه شما هم به فیض اکمل برسید.آنکه بر «دانش» خود میافزاید، بر «اندوه» خود افزوده است و در «حکمتِ» بیشتر، «بیهودگیِ» بیشتر است.زندگی خوابی است که هرگز از آن بیدار نخواهیم شد.بعضی از ما آنقدر مشغول زندگی هستیم که به خودمون زحمت فکر کردن به «معنی زندگی» نمی دهیم. آنقدر سرگرم کاریم که پرونده اندیشه و تفکر را بستهایم. کسی که باید شکم زن و بچهاش را سیر کند، فرصتی برای تفکر و فلسفه هشیارانه ندارد. اگر هم فرصت فکر کردن داشته باشد، فکر می کند که معنی زندگی، همین تأمین آب و نان خانواده است! متاسفانه عرف و سنت باعث شدند که ما حقیقت را با اعتقاداتمان اشتباه بگیریم. اینکه ما نمیتوانیم خوشبخت باشیم، حقیقت نیست؛ «باوری» است که عرف به ما تلقین کرده. غم انگیزترین منظره در تمدن ما، فقر نیست؛ بلکه خراب شدن بافت اخلاقی نسل ماست؛ چرا که اخلاقیات امروز را با معیارهای دیروز داوری می کنیم. امروزه فقط آدمهای باهوش از بارداری جلوگیری میکنند. درحالیکه احمقها اصرار به تولید مثل دا خنياگر دوزخ...
ادامه مطلبما را در سایت خنياگر دوزخ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : khonyagarxa بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:14